...everyting‌ has changed...

...وبلاگی برای اخرین سال های نوجوانی من...

...everyting‌ has changed...

...وبلاگی برای اخرین سال های نوجوانی من...

۵ مطلب در تیر ۱۳۹۹ ثبت شده است

 

...خواجه نگو که من منم من نه منم نه من منم ...

...گر تو تویی و من منم من نه منم نه من منم ...

...عاشق زار اون منم بی دل و یار او منم ...

...باغ و بهار او منم من نه منم نه من منم ...

٭★٭★٭★٭

 

پ.ن : از کفشای گل گلیم خوشتون میاد؟
منکه عاشق این چیزام (:
هر جا میرم باشون این چیزااا مثلا شاخاااا یک نگاه عاقل اندر سیفی میندازن و میگن جووون کفشاتو بخورم ┐( ̄ヮ ̄)┌ ... منکه الان کفشامو نمیدم بخوری ولی باشه اگه یک روز خواستم بندازمشون دور تقدیم دهن تو میکنم XD

٭★٭★٭★٭
اینجا سه تا سوال مطرحه :
1-چیزای کاواایی و قیشنگو دوس دارین ؟
2-چیزای کاوایی و قشنگ دارین ؟
3-از چیزای کاوایی و قشنگتون جرأت دارین استفاده کنید بدون در نظر گرفتن حرف بقیه ؟
منکه هر سه تاش عارره (:
اوووم...


طبق امار حدود هفت نفر تو دنیا هستن که دقیقا کپ شما ان ! -از نظر ظاهری- حالا شاید چندتا اخلاقشونم بهتون بخوره (:
هووم ... خیلی دوست دارم ما هشت نفر-من و هفت شبیه من- همدیگرو ببینیم (:
متاسفانه طبق همون امار احتمال ملاقات ما از ۹٪ کمتره ://
خدایا ... نمی دونم چرا اینو میگم ولی حاضرم نصف ادمایی رو که هر روز میبینم و دل خوشی ازشون ندارم رو دیگه هرگز نبینم ولی اون هفت نفرو یکبارم شده ببینم !
لابد برات سوال ایجاد شده که چرا مثلا میخوام اونا رو ببینم اونا مثلا چه تهفه هایی ان :/
والا خودمم نمی دونم XD
جدیدا دلم یک ادم جدید خیلی متفاوت میخواد :)
از این مدلایی که تو همون ثانیه ی اول بنظرت خوبه و یک حس خاصی بهت میده !
#کمبود_بشریت_تو_زندگانی!
اگه میشد اون هفتا رو ببینم از بینشون برای خودم یک دوست صمیمی انتخاب میکردم (: شایدم چندتا صمیمی!
یکی که هم بتونم درکش کنم هم بتونه درکم کنه ... هم بشه بهش خیلی چیزا رو گفت هم اون بهم خیلی چیزارو بگه ... یک دوست از اون مدلایی که پشت سرمم هوا داره و ازم تو جمع دفاع میکنه (:
حقیقتا مطمئن نیستم همچین کسی وجود داشته باشه که تماما پرفکت باشه ... ولی خب خداروشکر کسایی رو دارم که نزدیکش باشن (:
بهتر از هیچیه !

نمی دونم اونا -هفت نفر شبیه من -هم همین احسایو به من دارن ؟!...میخوان منو ببینن ؟ ... اوووم شاید حداقل سه نفرشون بخوان ! سه نفرشونم خوبه ... چون در هر حال ما بازم میشیم هشت نفر ! ... چجوری حساب کردم ؟! ...خب ... راستش من خودم درسته کچیک و کوتاهم ولی چهار نفرم (: ... یک من هست که همیشه مثبت اندیش با ایده های درخشان و موفقه ... یک من هست که تو دنیای رویاها زندگی میکنه و خیال پردازه و کلا تو فضاست -همین من هستش که به انیمه علاقه داره -XDD...یک من هست همیشه غرغرو و ناراحته و به درودیوار فخش میده :/ بعضی وقتا هم عصبیه «اغلب صبحا از ساعت هفت تا خود ظهر کنترل دست این بشره*--*... و در اخر یک من هست که دوست خوبیه و بقیه رو درک میکنه و عدالت طلبه و بقیه اونو دوست دارن :) ... اگه این من نبود اون سه تا من دیگه به جون هم میوفتادن و دعوا میکردن •~•

خلاصه اش من نه منم نه من منم ... (:
.
.
.
در هر حال اگه میتونستید یکی از اون هفتا -هفت تن شبیه به خودتونو-رو ببینید چی بهشون میگفتید چکار میکردید ؟ (:
 

 

 

In the morning when I wakeup

...

In the sun came on three's 

...

Boy I feel sorry

...

اوو اوو ... اووو...اوو اوو...هوووم ...هوم همو ... هوم 

Can Ibe  closes youuu ...  yoouu 

یک ارامش خاصی تو ریتم این اهنگ جاریه (:

یک چالشی دیدم که بنظرم همه بهش نیاز داریم ƪ(˘⌣˘)┐

باید چندتا اهنگ معرفی کنید و طعم و مزه و رنگشو برای بقیه توصیف کنید :)

 

 

 

 

شدیدا دوست دارم این چالشو انجام بدم ... انجام بدین ... انجام بدیم \(^o^)/

من ده تا اهنگو انتخاب کردم ... انتخاب خداییش خیلی سخته بنظرم خیلی اهنگا لیقات بودن تو لیستو دارن :)(:

 

سعلام ... این اولین روزیه که ثبتش میکنم ... یک مدت _از کلاس پنجم تا هشتم _ خاطره نویسی میکردم ولی نهم گذاشتم کنار ... دلیل خاصی هم نداشت همین جوری الکی :/ 

ولی خب نوشتن خاطرات تو دفتر یک چیزه تایپش یک چیز دیگه ! امروز خبر خاصی نبود والا تا ده که خواب بودم (҂⌣̀_⌣́)

بعدم که پاشدم یوخته نقاشی کشیدم .(。・ω・。)

جدیدا مامانم به فیلم های کره ای که توی تی وی قبلا پخش شدن علاقه مند شده ... میشینه اونا رو بدون سانسور میبینه هی هم چپ و راست میره میگه بدون سانسوره هااااااO(≧∇≦)O.... حالا انگار ما بدون سانسور ندیده ایم ... اخه فیلم کره ای چیزی نداره که سانسورش کنن و سانسپرچی های صدا و سیما همین جوری میگن حالا مثلا اینجاشو که دارن صاف صاف تو چشم هم نگاه میکنن و چار مترم فاصله دارن ببریم ╮(─▽─)╭! مثل خیاطا سندروم دست بی قرار دارن بهشون میگی یکم اینجا رو درز بگیر میگه یقه شو برات قایقی درمیارم باهاش بزنی به دل دریااا~(^з^)-♡

اصن یک وعضی .-.

جدیدا یک سریال ایرانی پخش میشه تحت عنوان دخترم نرگس ... مامان تو خونه هی میگه دخترم ... نرگس ؟ ... منم میگم ژاااان ... بعد میگه اسم سریالو گفتم با تو نبودم ... بعد هی میگه دخترم نرگس ... محل نمیزارم میگه هوپپی با تومااااا ... اسکولمون کرده چند روزه ( ̄^ ̄)

پ.ن: میخواستم صدا شو در نیارم ولی شمردم تا حالا ده بار خنک شدم ಥ⌣ಥ

...

انت یک مدته خراب شده بود فک کنم کسی سیخش زده بود ... (¬_¬)ノ

امروز با بابام رفتیم پشت بوم اتنمونو درست کنیم که مامانم دخترم نرگسو سر ساعت ببینه دیدیم یک موسی کو تقی _یاکریم یا از این کبوتر خاکستریااا دیگع نم دونم چی بهش میگن _ زیر انت ماهواره ی همسایه لونه کرده *---*

حقیقتا جا قحطههه XDD

 

امروز صب موقع ظرف شستن یک چیزی رو شکستم (⌒_⌒;) ... سر شبم موقع اتو کردن یک لباسی رو سوزوندم . :///

مامانم طی یک بیانیه سر شام اعلان کرد که تورو خداااا تو هیچ کاری نکن ಥ⌣ಥ

 

 

پ.ن: خیلی کوتاه بود نه ؟._____.

 

مائویی جواب کامنت من رو بده ...

اینقد گشاد نباش دلبندم XD

اینم نقاشیمه راستی  👇🏻

 

 

 

 

سلام ... برای کسایی که احتمالا منو نمیشناسن ... من نرگس «نرسیا... نرسی ... نرکا» هستم ... اینجا اولین وبم نیست احتمالا اخریشم نخواهد بود D:

من قبلا دوتا وب دیگه هم داشتم که یکیش به باد فنا رفت !... وب میهنم رو میگم ... یکیش هنوز فعلا زنده اس خداروشکر :/

هیچی دیگه از اهدافم از ساخت وب نوشتن !... فقط نوشتن ... عاشق اینکارم ... احساساتمو ازاد میزاره و ارامش خاصی داره (:

برام مهم نیست کسی بخونه یا نه من در هر حال مینویسم ... درباره ی خودم فقط میتونم بگم که یک دختر مو فرفری عشق گربه و بستنی و نقاشی و انیمه ام که یکمم کوتاهم :) ... که عاشق لواشکو و شکلاته «همه ی دخترا دوست دارن کلا اگه دوست نداشته باشی بدان و اگاه باش از ما نیستی XD »

من از 16 شهریور سال 1394 ساعت 4 عصر به طور رسمی اوتاکو شدم :) ... و این به این معنی نیست که من دنیا رو خیلی متفاوت تر میبینم ! بلکه من دنیا رو خیلی قشنگ تر و خواستنی تر میبینم :) ... خیلی هم راضیم !! ... کلی دوست دارم تو دنیای مجازی که اغلبشون  رو سال تا سال نمیبینم !بعضی هاشونم که به دلایلی ناگفته اومدن و دوستمون شدنو  مفقود شدنو دیگه چند وقتیه خبری ازشون نیست :( ... ولی بعضی ها اینقدر محبتشون زیاده که بعد سال ها هم میبینیشون هنوز همون دووستای خوب قبلی ان :)(: همون بــــ:)ــروبچ فـــــــ:)(:ــــان نتــــــــــــ(:  به همشونم ارادت خاصی دارم -000-

خلاصه کنم اینجا میخوام هرچی دلم بکشه رو بنویسم و در این سال های اخر نو جوانی (( سه ماه دیگه 18 ساله میشم :/ ... اصلا باورم نمیشع :/// ... زندگی رو گذاشتن رو دور تند :/// ))... میخوام خوش باشم این اخریااااا کلااااا ... خیلی ممنان از شما «مای فرندزانم» که با ما همراه هستید و از این جور تعارف هااا:)

پ.ن: ببخشید رنگ پست قهوگیه عن*ه :/... دیگه رنگ مورد علاخمه عادت کن بهش BD

 

#خَطَرات_من #دوستان #(: