سعلام ... این اولین روزیه که ثبتش میکنم ... یک مدت _از کلاس پنجم تا هشتم _ خاطره نویسی میکردم ولی نهم گذاشتم کنار ... دلیل خاصی هم نداشت همین جوری الکی :/
ولی خب نوشتن خاطرات تو دفتر یک چیزه تایپش یک چیز دیگه ! امروز خبر خاصی نبود والا تا ده که خواب بودم (҂⌣̀_⌣́)
بعدم که پاشدم یوخته نقاشی کشیدم .(。・ω・。)
جدیدا مامانم به فیلم های کره ای که توی تی وی قبلا پخش شدن علاقه مند شده ... میشینه اونا رو بدون سانسور میبینه هی هم چپ و راست میره میگه بدون سانسوره هااااااO(≧∇≦)O.... حالا انگار ما بدون سانسور ندیده ایم ... اخه فیلم کره ای چیزی نداره که سانسورش کنن و سانسپرچی های صدا و سیما همین جوری میگن حالا مثلا اینجاشو که دارن صاف صاف تو چشم هم نگاه میکنن و چار مترم فاصله دارن ببریم ╮(─▽─)╭! مثل خیاطا سندروم دست بی قرار دارن بهشون میگی یکم اینجا رو درز بگیر میگه یقه شو برات قایقی درمیارم باهاش بزنی به دل دریااا~(^з^)-♡
اصن یک وعضی .-.
جدیدا یک سریال ایرانی پخش میشه تحت عنوان دخترم نرگس ... مامان تو خونه هی میگه دخترم ... نرگس ؟ ... منم میگم ژاااان ... بعد میگه اسم سریالو گفتم با تو نبودم ... بعد هی میگه دخترم نرگس ... محل نمیزارم میگه هوپپی با تومااااا ... اسکولمون کرده چند روزه ( ̄^ ̄)
پ.ن: میخواستم صدا شو در نیارم ولی شمردم تا حالا ده بار خنک شدم ಥ⌣ಥ
...
انت یک مدته خراب شده بود فک کنم کسی سیخش زده بود ... (¬_¬)ノ
امروز با بابام رفتیم پشت بوم اتنمونو درست کنیم که مامانم دخترم نرگسو سر ساعت ببینه دیدیم یک موسی کو تقی _یاکریم یا از این کبوتر خاکستریااا دیگع نم دونم چی بهش میگن _ زیر انت ماهواره ی همسایه لونه کرده *---*
حقیقتا جا قحطههه XDD
امروز صب موقع ظرف شستن یک چیزی رو شکستم (⌒_⌒;) ... سر شبم موقع اتو کردن یک لباسی رو سوزوندم . :///
مامانم طی یک بیانیه سر شام اعلان کرد که تورو خداااا تو هیچ کاری نکن ಥ⌣ಥ
پ.ن: خیلی کوتاه بود نه ؟._____.
مائویی جواب کامنت من رو بده ...
اینقد گشاد نباش دلبندم XD
اینم نقاشیمه راستی 👇🏻